رامین عزیزم تولدت مبارک

برای تو مینویسم مهربونم. برای تو که سالهاست نگاه مهربونت نوازشگر روحم بوده و دستهای زحمتکش و بخشنده ات یاورم. برای تو که صدای دلنشینت  موسیقی زیبای زندگیم بوده و شونه های امنت مامنم . برای تو که همدم تموم لحظه های تلخ و شیرین زندگیم بودی …. برای تو که هر چقدر نگاهت کنم سیر نمیشم… برای تو که هنوز بعد از ۱۸ سال زندگی مشترک وقتی صدای  پات تو راه  پله ها میپیچه  نمیدونم چطور خودمو پشت در برسونم تا زودتر ببینمت، برای تو که وقتی قراره از در بری بیرون میگم یه ذره دیرتر برو تا یه لحظه بیشتر ببینمت…. برای تو که وقتی صداتو از پشت تلفن میشنوم وجودم لبریز عشق میشه… برای تو که حضورت در کنارم به زندگیم معنا داده…

مهربون من
رامین قشنگم
تو
بهترین ، مهربونترین و دوستداشتنی ترین فرشته خداوند بودی که نمیدونم به خاطر کدوم کار خوبم به من هدیه داده شدی…

عزیزترینم
از این که در تموم این سالها همراهم، همدمم  و راهنمام بودی ازت ممنونم.
شریک روزهای تلخ و شیرین زندگیم تولدت مبارک
همدم لحظه های زیبای زندگیم ،دستهای مهربونت رو به پاس تموم محبتهای خالصانه ات میبوسم و آرزو میکنم که همیشه سایه پر مهرت بر سر ما باشه و این عشق همیشه ماندگار….

———————————–

* این جنین هشت ماهه هم که پسر کاکل زری هست هنوز هیچی سیسمونی نداره!
*این دختر خانوم که حسابداری خونده دنبال کاره .
*همچنان یه خانوده بی تلویزیون داریم.

*متشکرم از مریم قشنگم برای هدیه تلویزیون به خانواده ای نیازمند.
* ممنونم از آقای نیکو که مشکل آب اون خانواده نیازمند رو حل کردن و تموم قسطهاشم خودشون پرداخت کردند.
* متشکرم از
ایده عزیزم برای کمک جهت خرید دارو برای  خانوم سرطانی.
*متشکرم از مردی از مترو  برای خرید مقداری  سیسمونی برای دو نوزاد بی سیسمونی مون و از مامان مردی از مترو بابت شله زرد خوشمزه اش.
*یه دنیا تشکر از سارینای عزیزم برای مبلغی که هر ماه برای نیازمندهامون میریزه. 
*ممنون از همای نازنین برای واریز مبلغی پول جهت کمک به نیازمندهامون.

این کتاب شعر  هم (با نام طرح های بر دیواره های غار) که کار دوست خوبم حسن اسماعیل زاده است و یه جلدشم محبت کره و برام پست کرده شیرینی تولد رامین  شعرهای بسیار زیبایی داره و با مراجعه به لینکی که گذاشتم میتونید تهیه اش کنید.

                                               9643587758.240

رای گیری دویچه وله هم همچنان ادامه داره دوست داشتید شرکت کنید.

در راستای کمک به حیوانات سری هم به اینجا بزنید.

 

ادامه مطب

بالاتر از مجنون

 چشماش سبز سیره و لهجه شیرین شهرستانی  داره. دولا میشه از تو ساک نیمداری که رو زمین هست  یه کتاب در میاره و میگه این کتاب نوشته خودمه و بعد از توی جیبش کارت ملی شو در میاره تا ثابت کنه که دروغ نمیگه.

                       

 ازش کتابو میخرم و میگم اگه تا نیم ساعت دیگه صبر کنید زنگ میخوره میریم تو دفتر شاید همکارای دیگه ام ازتون خریدن. معصومانه نگاهم میکنه و میگه ممنون. میگم تو این فاصله اگه ممکنه شما هم کتابمو امضا کنید…     

            در حال امضا کردن کتاب من

زنگ که میخوره تبلیغ کتابشو واسه همکارام میکنم و هر کی یه کتاب بر میداره. میگه میخوام با فروش کتابهام برا پسرم عروسی بگیرم. کتاب بعدیم هم زیر چاپه اسمشو گذاشته بودم فرار از مسجد گفتن ارشاد اشکال میگیره گذاشتم جوانی کجایی که یادت به خیر!  بعدم میگه اگه دوست دارید براتون یه شعر از هاتف اصفهانی بخونم. به قدری زیبا شعر رو دکلمه میکنه که اشک تو چشمام حلقه میزنه. تموم که میشه همه براش دست میزنیم.
با بغض میگه شما چقدر مهربونید باور کنید دم خیلی از مدرسه ها که برای فروش کتابم رفتم تو مدرسه  راهم ندادن، فکر کردن دروغ میگم که نویسنده ام. البته من فقط سواد قرانی دارم. اما حافظ رو و خیلی از اشعار وحشی بافقی و هاتف اصفهانی و  سعدی رو حفظم. شماره اش رو میگیرم و بهش قول میدم برای فروش کتابش کمکش کنم.

ناشر تو مقدمه کتاب نوشته که: وقتی اولین بار آقای عبدالهی با ظاهری روستایی برای چاپ کتابش به انتشارات ما اومد باور نمیکردم بتونه همون چاپ اول رو تموم کنه اما حالا که کتاب به چاپ چهارم اونم با تیراژ شش هزار نسخه رسیده به این باور رسیدم که اصلا نباید به ظاهر افراد قضاوت کرد! جالب اینه که نویسنده  کتابها رو شخصا میفروشه و خیلی از خریداران با تردید در صفحه اول کتاب ازش امضا گرفتن!

             سبحان عبدالهی

*ممنونم از آقای  فتاح جبلی برای  هدیه ۱۵۰ پرس غذای عالی در روز عاشورا به نیازمندان مدرسه مون.
*ممنون ازدوست مهربان
آرام  جهت هدیه  تلویزیون برای خانواده  دو پست قبل و علیرضا  که زحمت رسوندن تلویزیون به دست ما رو کشید. . (همچنان نیازمند یه تلویزیون دیگه ایم).
* متشکرم از میم عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای دختری یتیم.  
* آمپول این خانوم سرطانی در سال جدید میلادی ۴۰۰ تومن هم گرونتر شد! و ما هنوز نتونستیم پول یه آمپول رو جور کنیم! هر آمپول دو میلیون و سیصد هزار تومنه! که باید ماهی یه دونه بزنه.
**آیا آدم خیری در ابهر پیدا میشه که بتونه به این مرد بزرگ ارتشی که تموم ناتوانی هاش هدیه جنگ و دفاع از مملکتش هست کمک کنه برای این که یه زیر پله اجاره کنه تا این روزهای پردرد و بیماری رو به یمن کار تحمل کنه؟ (الان بازنشسته است و  شیمیایی جنگه) .
*این جنین هشت ماهه که دختر هم هست هنوز یه تکه سیسمونی نداره.

ضمنا اگه دوست داشیتد میتونید تو رای گیری دویچه وله به وبلاگم  رای بدید.

 

ادامه مطب

خمیر حضرت فاطمه!

میگه: راستی خانوم شما داستان این خمیر حضرت فاطمه رو شنیدید؟
میگم: نه!
 میگه: یه خانومی بوده که سرطان سینه داشته یه شب خواب میبینه که حضرت فاطمه بهش میگه برو امام رضا تا شفا بگیری اون خانوم هر چی به شوهرش میگه که منو ببر مشهد شوهره قبول نمیکنه  و بلاخره اون خانوم با خانواده خودش میره مشهد. اونجا تو حرم خوابش میبره و دو روز خواب بوده!!!! بعد خواب میبینه که حضرت فاطمه اومده بالای سرش دو تا خمیر گذاشته زیر سینه اش و بهش گفته تو شفا گرفتی این خمیرها هم حاجت میدن!  که از خواب بیدار میشه میبنه واقعا دو تا خمیر هست و…. بعد ادامه میده… حالا من یه دونه از اون خمیرها رو دارم! برای حاجت گرفتنش باید اونی که میخواد حاجت بگیره یه سه شنبه بیاد خونه مون (یا خونه کسی که خمیر رو داره!) یه قاشق شکر و یه قاشق چایی بیاره و یه قران و یه مهر و تسبیح و یه جانماز! بعد اون خمیر رو باید بندازن تو قابلمه  ای که توش آبه و شکر و چای رو بریزن تو آب و در قابلمه رو ببندند و روش جانماز و چادر و مهر و تسبیح و قران رو بزارن و به خمیر دعای نور و زیارت عاشورا بخونن! یک هفته بعد در قابلمه رو باز کنن خمیر دو تا شده و روش هم اسم حضرت علی و محمد و … نوشته و هر خمیر ۵ بار یعنی ۵ هفته حاجت میده!!!

 تموم مدتی که داره توضیح میده دارم فکر میکنم که داستان چی میتونه باشه. حالا حاجت دادنه یه طرف اون بچه کردن خمیر یه طرف! یه دفعه دوزاریم میفته! اون خمیر یه نوع  قارچه که با قرار دادنش تو آب و شکر محیط برای تکثیرش مهیا میشه و خوب شاید بشه لابلای چروکهای روی اون قارچ هم به زور اسمی  رو پیدا کرد! خرافات انگار تنیده شده تو رگ و پی این مردم . دلم میخواد بگم عزیزم تو اگه رو  اون قابلمه دو تا کتاب داستان بزاری و به جای دعا هم براش لالایی بخونی بازم اون خمیر حضرت فاطمه ات بچه میکنه. اگرم به جای  اعتقادی که به یه قارچ داری  اعتقاد رو به هوشمندی کائنات داشته باشی بازم به  خواسته ات میرسی!  

لازمه از دوستان زیر که در تهیه مواد غذایی شامل مرغ، ماهی قزل آلا، برنج، گوشت و انار  برای سی خانواده نیازمند ما رو یاری کردند همینجا تشکر کنم:
آقای فتاح جبلی (سیصد کیلو برنج عالی) و  علیرضا (مردی از مترو) و دوستان خوبش یه گوسفند تپل مپل و کمکهای نقدی : لیلای عزیز، پریدخت، رضاهزارخانی و مریم مهربون ، پیمان پازند و رویای عزیز ، مریم انوری ، خانم کدخدا زاده، ندا بنی آدم ، هاله و هدی عزیزم ، نیوشا خبازیان، علی خالقی،  علیرضا مردی از مترو، شاگرد قدیمی ام فاطمه عزیز، مهیارصادقی نیا ، لیلی گلم ، فرشید ملکان، علیشاه صمدی و طناز عزیز، کیوان اولیایی، الهام معمار عزیز، شهریار دوایی، محمد کشکولی، مهدی عظیمی،آقای کماری، فریبا ثابتی، سیما فهیم ، نرگس مدنی، همکاران خوبم خانم کیخایی، حسینی ، جمشیدی  و خواهرها و شوهرخواهرهای مهربونم گلناز و محمد ،مریم و شهرام و داداش گلم علیرضا که تو جمع آوری پول ها هم خیلی کمک کرد. برای همه شما فرشته های مهربون  قشنگ ترین روزها رو همراه با عشق سلامتی شادی و ثروت آرزو میکنم.
 
* ممنون از ایده نازنین برای کمک به خانم سرطانی.
 *ممنون از سیما فهیم عزیز و یلدای مهربون برای هدیه لباس گرم ، و الهه عزیز برای هدیه فرش به خانواده های نیازمندمون. *این خانواده ۴ نفره تلویزیون ندارن.
**این نی نی تو راهه اما هنوز براش سیسمونی تهیه نشده.
**این عروس داماد سه ساله عقد کردن اما پول ندارن برن یه جا رو رهن کنن برن سر خونه زندگی شون.

 

ادامه مطب